کاوشی در پیچیدگیهای روانی و اجتماعی خشم و هیاهو اثر فاکنر
خشم و هیاهو (The Sound and the Fury) اثر ویلیام فاکنر یکی از برجستهترین آثار ادبیات قرن بیستم است که به چالشهای روانشناختی و اجتماعی انسان در عصر مدرن میپردازد. این رمان که در سال 1929 منتشر شد، ساختاری پیچیده و نوآورانه دارد و با استفاده از تکنیکهایی چون «جریان ذهن» و روایت غیرخطی، خواننده را وارد دنیای ذهنی شخصیتها و تناقضات آنها میکند. فاکنر با خلق داستانی چندصدایی و پر از پیچیدگیهای زمانی و مکانی، به نقد تزلزلهای روانی و اجتماعی در جنوب ایالات متحده میپردازد و چالشهای اخلاقی و تاریخی زمان خود را با زبانی شاعرانه و تحلیلی به تصویر میکشد. در این مقاله، به تحلیل این اثر و بررسی ابعاد مختلف آن خواهیم پرداخت.
ساختار رمان و نوآوریهای روایت
یکی از ویژگیهای برجسته خشم و هیاهو ساختار روایت آن است که از چهار بخش مجزا تشکیل شده است. هر بخش از زاویه دید یک شخصیت مختلف روایت میشود و از این رو، خواننده مجبور است تا با هر شخصیت وارد دنیای خاص و ذهنی او شود. این بخشها عبارتند از:
بخش اول: روایت از زبان بنجی، شخصیت معلول ذهنی خانواده کومپسن است که جهان را از منظر ذهنی خود میبیند. روایت در این بخش غیرخطی است و زمان برای بنجی مفهومی ندارد؛ او خاطرات گذشته و حال را به طور همزمان تجربه میکند.
بخش دوم: روایت از زبان جیسن کومپسن، برادر بنجی، که فردی منفعل و خودخواه است. او در این بخش نشان میدهد که چطور تزلزلها و ناکامیهای خانواده کومپسن را به عنوان فرصتی برای بهرهبرداری از دیگران میبیند.
بخش سوم: روایت از زبان کندیس کومپسن، خواهر بنجی، که داستانی تراژیک و پیچیده را از خود بازگو میکند. او به نوعی نماد فروپاشی اخلاقی و اجتماعی است.
بخش چهارم: روایت از زبان نیل، که از منظر شخصی خود به بیان داستان میپردازد. در این بخش، فاکنر به تاملات عمیقتری درباره سقوط خانواده و جامعه میپردازد.
این تقسیمبندی روایی که هر بخش از زاویه دید یک شخصیت بیان میشود، به خواننده این امکان را میدهد که تصویری چندبعدی از وضعیت خانواده کومپسن و دنیای درونی شخصیتها پیدا کند. این نوآوری در روایت که به «جریان ذهن» معروف است، یک تکنیک مهم در ادبیات مدرن به شمار میرود و موجب میشود که خواننده از همان ابتدا درگیر دنیای بیثبات و بیمنطق ذهنی شخصیتها شود.
شخصیتها و روانشناسی در رمان
شخصیتها در خشم و هیاهو برخلاف بسیاری از رمانهای دیگر، نه تنها به واسطه رفتارهای بیرونی خود، بلکه عمدتاً از طریق دنیای درونی و تفکرات پیچیدهشان تعریف میشوند. فاکنر در خلق این شخصیتها از یک نگاه روانشناختی عمیق بهره برده است.
بنجی کومپسن، که به عنوان فردی معلول ذهنی معرفی میشود، نمایانگر یکی از پیچیدهترین شخصیتهای رمان است. درک زمان و مکان برای او مبهم است، و درواقع، ذهن او همواره در جستوجوی معناست، در حالی که قادر به درک مفاهیم سنتی مانند خط زمانی نیست. این رویکرد فاکنر، که از نقطهنظر روانشناختی شخصیت بنجی را شکل میدهد، نشاندهندهی نوعی ناامیدی است که در لایههای مختلف داستان به چشم میخورد. برای بنجی، «خشم» و «هیاهو» مفاهیمی بسیار دور از دسترساند، چراکه او به نوعی از درک دقیق واقعیتها و تعاملات اجتماعی ناتوان است.
جیسن کومپسن، برادر دیگر بنجی، شخصیت کاملاً متفاوتی دارد. او فردی پر از خودخواهی و کینه است که از وضعیت فروپاشیده خانواده به نفع خود استفاده میکند. جیسن نماد فردی است که در دنیای فاسد و نابسامان اطراف خود، هیچگونه همدردی یا درک اجتماعی ندارد و فقط به دنبال سود خود است. در حقیقت، جیسن به نوعی نمایندهی فروپاشی اخلاقی در جامعهای است که دیگر به مفاهیم سنتی وفادار نیست.
کندیس کومپسن، خواهر خانواده، که به عنوان یک زن در یک جامعه مردسالار در حال مبارزه است، یکی دیگر از شخصیتهای کلیدی رمان است. کندیس در تلاش است تا هویت خود را در دنیای پر از محدودیتها و تضادهای اجتماعی پیدا کند، اما این مبارزه سرانجام به یک تراژدی پایان مییابد. او نماد از دست دادن هویت و تحقیر است، فردی که در جستجوی عشق و معنای زندگی، در نهایت خود را در دنیای فساد خانوادگی گم میکند.
تمها و مفاهیم اجتماعی
یکی از تمهای اصلی رمان خشم و هیاهو فروپاشی اخلاقی و اجتماعی است. خانواده کومپسن نماد یک نهاد اجتماعی است که به تدریج از هم میپاشد و به یک بدبختی و تزلزل اخلاقی میانجامد. این خانواده که در گذشته موقعیتی اجتماعی و اقتصادی برجسته داشته، اکنون در حال سقوط است. فاکنر از این فروپاشی اجتماعی و اخلاقی به عنوان یک نماد از تغییرات در جنوب آمریکا پس از جنگ داخلی و در دوران مدرن استفاده میکند. این تغییرات، که با ظهور دنیای صنعتی و از بین رفتن ساختارهای قدیمی همراه است، به نوعی تهدیدی برای ثبات اجتماعی و خانوادگی در نظر گرفته میشود.
یکی دیگر از تمهای اصلی در رمان خشم و هیاهو موضوع هویت است. شخصیتها به نوعی در جستجوی هویت خود هستند، اما در دنیای پیچیده و پر از تزلزل و شکافهای اجتماعی، این جستوجو به بیراهه میرود. بنجی که درک دقیقی از هویت خود ندارد، کندیس که در تلاش است تا هویتی مستقل از خانواده پیدا کند، و جیسن که هویتی خودخواهانه و کینهتوز دارد، همگی نمادهایی از جستجوی ناکام برای هویت و جایگاه در دنیای تغییرات هستند.
سبک نگارش و زبان فاکنر
ویلیام فاکنر در خشم و هیاهو از زبان و سبک پیچیدهای استفاده کرده است که یکی از دلایل موفقیت این اثر در ادبیات مدرن به شمار میرود. او در این رمان از تکنیک «جریان ذهن» (stream of consciousness) به طور گسترده استفاده کرده است. این تکنیک به خواننده این امکان را میدهد که به صورت مستقیم وارد ذهن شخصیتها شده و افکار و احساسات آنها را در لحظههای مختلف تجربه کند. زبان فاکنر در این رمان، همچنان که پیچیده و دشوار است، برای نشان دادن آشفتگیهای درونی شخصیتها و اضطرابهای اجتماعی ضروری است.
همچنین فاکنر در خشم و هیاهو به طور مستمر از استعارهها، نمادها و تصویرسازیهای شاعرانه استفاده میکند. از طریق این تکنیکها، او به بررسی ابعاد عاطفی، روانی و فلسفی شخصیتها و جامعه میپردازد و معنای عمیقتری از داستان را به نمایش میگذارد.
نتیجهگیری
خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر نه تنها یک رمان با داستان پیچیده است، بلکه یک تحلیل عمیق از شرایط روانی و اجتماعی شخصیتها و دنیای آنها است. فاکنر با استفاده از نوآوریهای روایی و زبان پیچیده، به تصویر کشیدن پیچیدگیهای ذهنی انسان و تحلیل بحرانهای اخلاقی و اجتماعی در عصر مدرن پرداخته است. این رمان با بررسی مسائلی چون فروپاشی خانوادگی، جستوجوی هویت، و بحرانهای اجتماعی، به یکی از آثار برجسته و تأثیرگذار ادبیات قرن بیستم تبدیل شده است.