موجود
4.2 | 18 تعداد مشاهدهبرای اطمینان از موجود بودن کتاب " بانوی میزبان " در وب سایت پاب بوک لطفاً پیش از خرید با پشتیبانی سایت هماهنگ فرمایید.
ناشر |
![]() |
---|---|
نویسنده |
![]() |
مترجم | سروش حبیبی |
فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش می داد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله ی «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سه روزه ی بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه ی سال ۱۸۸۱ در اثر خون ریزی ریه درگذشت.
«بانوی میزبان» هم مثل بسیاری از داستانهای داستایفسکی از زندگی خود او الهام گرفته شده و میشود گفت که شرح حال داستایفسکی در سالهای جوانی است. اُردینف، جوانی است تحصیلکرده، اما گوشهگیر و خیالپرداز. او مثل پسر داستان شبهای روشن، کودکیاش را با غم گذرانده. مثل خود داستایفسکی، در کودکی پدر و مادرش را از دست داده و مثل او رفیقی نداشته و با همسن و سالهای خود نمیجوشیده است و آنها هم، مثل همهٔ بچهها، رفیق منزوی خود را میآزردهاند و زندگی را برای او تلخ میکردهاند. ِاُردینف در نوجوانی و جوانی ناچار گوشهگیر شده و روابط اجتماعی خوبی ندارد؛ انگار در صومعه پناه گرفته باشد. او به دنبال پیدا کردن اتاقی در شهر میچرخد تا این که با زنی زیبا به نام کاترینا آشنا میشود. مستاجر خانه کاترینا میشود و عشقی سودایی به او را تجربه میکند. داستان شگفتانگیزی که کاترینا از زندگی خود برایش تعریف میکند، روح هنرمندش را به طغیان وا میدارد و منبع الهام او میشود. داستایفسکی در پرداخت این داستان از نیکلای گوگول و داستان «انتقال موحش» او هم الهام گرفته و بسیاری از قسمتهای رمانش به داستان او شباهت دارد و حتی دختر داستان او همنام دختر داستان گوگول است...