Top Menu

  +90 532 470 92 16
  Get mobile app

موجود

  4.2 | 13 تعداد مشاهده

کتاب داستایفسکی به آنا Russian letters

  330,000 تومان

برای اطمینان از موجود بودن کتاب " داستایفسکی به آنا " در وب سایت پاب بوک لطفاً پیش از خرید با پشتیبانی سایت هماهنگ فرمایید.

موضوع:  ادبیات

ناشر علمی و فرهنگی علمی و فرهنگی
نویسنده فئودور داستایفسکی فئودور داستایفسکی
مترجم یلدا بیدختی نژاد
یک پاراگراف از کتاب داستایفسکی به آنا

هامبورگ، ۲۳ مه ۱۸۶۷ ساعت ده صبح، به درسدن من مقدس نیستم، فرشته نورانی من، آن کسی که روحی پاک دارد تویی. عجب نامه دلربایی دیروز برایم فرستادی! بوسیدمش! در وضعیتی که من هستم نامه ات حکم گزانگبین آسمانی را داشت. حداقل می دانم وجودی هست که من را برای همه زندگی دوست دارد. چه وجود مهربان و نورانی و متعالی ای هستی. همه عمر بی حد دوستت خواهم داشت. تنها چند سطری باعجله برایت می نویسم. باید سریع بروم پست، شاید رسیده باشی برایم پول بفرستی و امروز بگیرمش. خدا کند اینطور باشد. یک سکه هم ندارم و امروز حتما صورتحساب هتل را می آورند، چون یک هفته است اینجا اقامت دارم و همه هتلها حسابهاشان را سر یک هفته می آورند. اگر پول امروز به دستم نرسد، هیچ کاری نمی توانم بکنم، جز اینکه یک شبانه روز دیگر هم تحمل کنم. البته نگران نباش، عزیزم. دیگر اینکه دیروز یکباره هوا سرد شد، به قدری سرد که اصلا عجیب بود؛ کل روز باد و باران. امروز اگرچه باران نمی بارد، گرفته و ابری ست، بادمی آید و خیلی سرد است. نمی دانم چه طور شد که دیروز گوشم سرما خورد، حوالی غروب هم باز دندان درد امانم را برید. پنج دقیقه ای تیر می کشید و همین طور یکریز نبض می زد. تمام شب را خانه نشسته بودم، یا بهتر بگویم. افتاده بودم و هرچه به دستم می افتاد می پیچیدم به خودم. امروز هرچند درد دندانم خوب شده، حس می کنم گوشم هنوز خوب نشده و باز دارم سرما می خورم و دندان درد شروع می شود. برای همین هم، عزیزکم، ممکن است پول را هم که بگیرم، نیایم. می ترسم، عزیزم. وقتی می آمدم اینجا شبی جهنمی را در قطار با سرما و پالتوی نازکم گذراندم. حالا هم که سردتر شده. بگذار کمی صبر کنم، فرشته من. وگرنه چند سالی گرفتار همین دندان درد خواهم بود. بگذار کمی صبر کنم، عزیزم، نرنج و عصبانی نشو. خیلی دوستت دارم، اما هیچ خوب نیست که با آه و ناله بیایم خانه. با این همه امیدوارم دندان دردم دیگر کاملا ساکت شود و باز شروع نکند؛ خدا کند. آن وقت دیگر یک لحظه هم معطل نمی کنم، باورکن، باور کن که خیلی دلم می خواهد کنار هم باشیم. فرشتهمن، به خاطر نامه دیروزم من را ببخش، به دل نگیر و حتی ذرهای هم دلخور نشو. تا دیدار نزدیک. با تمام جانم در آغوشت می گیرم و بارها می بوسم. همسر عاشقت داستایفسکی

فئودور داستایفسکی آشنایی با فئودور داستایفسکی

فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش می داد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله ی «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سه روزه ی بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه ی سال ۱۸۸۱ در اثر خون ریزی ریه درگذشت.

داستایفسکی نامه نوشتن را دوست نداشت، یا به قول خودش، بلد نبود. در نامه ۱۹ مه ۱۸۶۷ از هامبورگ به آنّا می نویسد: خودم هم قبلا برایت گفته ام که نمی توانم نامه بنویسم، اصلا بلد نیستم. یا در نامه دیگری به تاریخ دوم ژانویه ۱۸۶۷ از مسکو می نویسد: آخ! آنّاجانم، چه قدر از نامه متنفرم! آخر چه طور می توان در نامه از آدم ها نوشت؟! برای همین است که فقط وقایع خشک و خالی را می نویسم. با وجود این، حجم مکاتباتش پنج مجلد از مجموعه آثار سی جلدی اش را در برمی گیرد! بی از دویست نامه هم با همسرش، آنّا گریگوری یونا، رد و بدل کرده است؛ نامه هایی جذاب که گاهی هر روز یا حتی به فاصله چندساعت نوشته شده اند، با بعدالتحریرها و بعد از بعدالتحریرهای جالب و خواندنی که در آنها همیشه از آنّا می خواهد نامه بنویسد و مفصل هم بنویسد. از روی این نامه ها می شود داستایفسکی را کمی بهتر شناخت، انگار حجاب از چهره این غول ادبیات، کنار می رود و مردی تنها، وسواسی، لجوج، شکاک، خانواده دوست و گاه مثل کودکانْ معصوم و بی پناهو ساده دل رخ می نمایاند.

کتاب های مشابه