موجود
4.2 | 17 تعداد مشاهدهبرای اطمینان از موجود بودن کتاب " بیست و سه قصه " در وب سایت پاب بوک لطفاً پیش از خرید با پشتیبانی سایت هماهنگ فرمایید.
ناشر |
![]() |
---|---|
نویسنده |
![]() |
مترجم | همایون صنعتی زاده |
افسری به نام ژیلین در قفقاز خدمت می کرد. یک روز از ولایتش نامه ای آمد. از مادرش بود. نوشته بود: « پیر شده ام. آرزو دارم پیش از مردن یک بار دیگر فرزند عزیزم را ببینم. بیا تا خداحافظی کرده مرا به خاک بسپاری و اگر مشیت الهی بود دوباره به خدمت باز گرد تا برایت طلب برکت کنم. دختری هم برایت زیر سر گذارده ام. دختر با فهمی است و بی چیز هم نیست. اگر از او خوشت آمد و دوستش داشتی می توانی با او عروسی کنی و همین جا بمانی. » ژیلین به فکر رفت. مادرش پیر و زمین گیر شده بود. شاید فرصت یک بار دیگر دیدن او از دست می رفت. صلاح بود برود. اگر دختر هم بدگل نبود چرا ازدواج نکند؟ نزد سرهنگ فرمانده اش رفت. مرخصی گرفت. با رفقایش خداحافظی کرد. شب پیش از حرکت سربازانش را به مهمانی خواند. آماده ی رفتن شد.
لئو تولستوی یکی از نوابغ مسلم ادبیات روسیه در قرن نوزدهم بود. دو رمانِ «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» از شاهکارهای فناناپذیر این داستاننویس شهیر به شمار میروند. تولستوی اغلب به عنوان یکی از بهترین نویسندگان تاریخ در سبک رئالیسم شناخته میشود.
افسری به نام ژیلین در قفقاز خدمت می کرد. یک روز از ولایتش نامه ای آمد. از مادرش بود. نوشته بود: « پیر شده ام. آرزو دارم پیش از مردن یک بار دیگر فرزند عزیزم را ببینم. بیا تا خداحافظی کرده مرا به خاک بسپاری و اگر مشیت الهی بود دوباره به خدمت باز گرد تا برایت طلب برکت کنم. دختری هم برایت زیر سر گذارده ام. دختر با فهمی است و بی چیز هم نیست. اگر از او خوشت آمد و دوستش داشتی می توانی با او عروسی کنی و همین جا بمانی. » ژیلین به فکر رفت. مادرش پیر و زمین گیر شده بود. شاید فرصت یک بار دیگر دیدن او از دست می رفت. صلاح بود برود. اگر دختر هم بدگل نبود چرا ازدواج نکند؟ نزد سرهنگ فرمانده اش رفت. مرخصی گرفت. با رفقایش خداحافظی کرد. شب پیش از حرکت سربازانش را به مهمانی خواند. آماده ی رفتن شد.