موجود
4.2 | 20 تعداد مشاهدهبرای اطمینان از موجود بودن کتاب " مسخ " در وب سایت پاب بوک لطفاً پیش از خرید با پشتیبانی سایت هماهنگ فرمایید.
ناشر |
![]() |
---|---|
نویسنده |
![]() |
مترجم | صادق هدایت |
فرانتس کافکا، زاده ی ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ و درگذشته ی ۳ ژوئن ۱۹۲۴، یکی از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان در قرن بیستم بود. آثار کافکا در زمره ی تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می آیند.کافکا در یک خانواده ی آلمانی زبان یهودی در پراگ به دنیا آمد. در آن زمان پراگ مرکز بوهم بود، سرزمینی پادشاهی متعلق به امپراتوری اتریش - مجارستان. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود و دو برادر کوچک تر داشت که قبل از شش سالگی فرانتس مردند و سه خواهر که در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاه های مرگ نازی ها جان باختند.پدرش بازرگان یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاه طلبانه ی پدر چنان محیط رعب انگیزی در خانواده به وجود آورده بود که از کودکی سایه ای از وحشت بر روح کافکا انداخت و در سراسر زندگی هرگز از او دور نشد و شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب شد که کافکا ابتدا به مذهب پناه برد.کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت، ولی زبان چکی را هم کم وبیش بی نقص صحبت می کرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت و یکی از رمان نویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او، به جشن تکلیف در سیزده سالگی و چهار بار در سال به کنیسه رفتن با پدرش محدود بود.کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت، و سپس در دانشگاه جارلز پراگ شروع به تحصیل رشته ی شیمی کرد، ولی پس از دو هفته رشته ی خود را به حقوق تغییر داد. این رشته آینده ی روشن تری پیش پای او می گذاشت که سبب رضایت پدرش می شد و دوره ی تحصیل آن طولانی تر بود که به کافکا فرصت شرکت در کلاس های ادبیات آلمانی و هنر را می داد. کافکا در پایان سال نخست تحصیلش در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش روزنامه نگار - که او هم در رشته ی حقوق تحصیل می کرد - تا پایان عمر از نزدیک ترین دوستان او باقی ماندند. کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغ التحصیل شد و یک سال در دادگاه های شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری خدمت وظیفه ی بدون حقوق خود را انجام داد.کافکا در طول زندگیش فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل می دادند و هیچ گاه هیچ یک از رمان هایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند می دانند). نوشته های او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکرد. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همه ی نوشته هایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشوقه ی او با پنهان کردن حدود ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامه ی کافکا، تا حدودی به وصیت کافکا عمل کرد، تا وقتی که در سال ۱۹۳۳ آن ها ضبط شدند. جستجو به دنبال این نوشته های مفقود هنوز ادامه دارد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و برعکس بر چاپ همه ی کارهای کافکا که در اختیارش بود اهتمام ورزید. آثار کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیخت.فرانتس کافکا با این که در پراگ زندگی می کرد، اما کارهای ادبی خود را منحصرا به زبان آلمانی می نوشت.عموما اعتقاد بر این است که کافکا در سراسر زندگیش از افسردگی حاد و اضطراب رنج می برده است. او همچنین دچار میگرن، بی خوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموما عوارض استرس و نگرانی روحی هستند. کافکا سعی می کرد همه ی این ها را با رژیم غذایی طبیعی، از قبیل گیاه خواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند.وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود نمی توانست چیزی بخورد، و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای تغذیه نداشت، و بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان جدید یهودی ها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
کتاب مسخ از آثار معروف فرانتس کافکا، یک داستان نمادین اغراقآمیز است که با مضمونهای زیادی سروکار دارد، مهمترین آنها، نابودی انصاف و شفقت، حتی از سوی افرادی است که چنین انتظاری از آنها نمیرود.
این کتاب از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم محسوب شده و در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود.
رمان مسخ (The Metamorphosis) در مورد فروشنده جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک مخلوق نفرتانگیز حشره مانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمیشود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده با جملات دقیق و کوتاهش در این کتاب تضادی حیرتانگیزی با موضوع کابوسوار داستان دارد و آدمی را بر جای خود میخکوب میکند. که تا انتهای داستان این سبک نوشتار باقی میماند. جملاتی که مانند یک گزارش از یک اتفاق فقط به توصیف فضا و آمبیانس و بیان دیالوگ شخصیتها است. همین متن گزارش گونهی کافکا در تضاد با کابوسی که اتفاق میافتد بر شدت وهم و ترس و شگفتی موجود در فضای داستان میافزاید. درباره کتاب مسخ همین بس که «ولادیمیر ناباکوف» نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی آمریکایی در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی مسخ کافکا (Franz Kafka) را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشرهشناسانه بداند به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
مسخ سرگذشت انسانی است که تا وقتی میتوانست فردی مثمر ثمر برای خانواده باشد و در رفع احتیاجات خانواده کوشش میکرد، برای آن عزیز بود و دوست داشتنی؛ اما وقتی از کار میافتد و دیگر قادر نیست تا مایحتاج خانواده را تأمین کند نه تنها دوست داشتنی نیست؛ بلکه به مرور موجودی بیمصرف و حتی مضر و مورد تنفر خانواده میشود تا جایی که حتی زنده بودنش برای اعضای خانواده ملالانگیز است. ابتدا به حال او دل میسوزانند و میخواهند درباره گذشته او مراتب حقشناسی به جا آورند؛ اما وقتی ضبط و ربط کردنش از حد میگذرد، هر کس میخواهد از شرش خلاص شود.
این خانواده سمبل جامعهای است که نسبت به افراد ضعیف و ناتوان بیرحم است و آنها را مضر و مخل آسایش و امنیت جامعه میداند؛ هر چند که اگر چنین شخصی قدرتی داشته باشد و یا همین اجتماع فرصت انجام کاری را از او دریغ نمیکردند، شاید منشأ کارهای عظیمی باشد.
مسخ سرگذشت انسانی است که جامعه او را از خود طرد میکند و او به گوشه انزوا و تاریکی تنهایی خود پناه میبرد و بدون آن که کاری به دیگران داشته باشد؛ این دیگران هستند که حتی وجود بیآزار او را نمیتوانند تحمل کنند تا جایی که آرزوی مرگ به او روی میآورد و خود نیز به مرگ خود خشنود میشود.
با خواندن مسخ به راحتی میتوان دریافت که هدایت چرا شیفته این داستان شده است. او نیز در دوران خفقان کشور وقتی شور و نشاط جنبش مردم را میبیند، به وجد آمده شروع به نوشتن داستانهای کوبنده اجتماعی و انتقاد از قوانین ظالمانه میکند و با سرکوبی این جنبشها به انزوا و تنهایی خود پناه میبرد، درست مثل گرهگوار داستان مسخ که وقتی متوجه تنفر خانوادهاش میشود درمییابد که اگر هماکنون افراد خانواده و به خصوص خواهرش کارهایش را انجام میداد، از سر دلسوزی بوده نه از بابت حقشناسی و دوست داشتن؛ پس به گوشه انزوای خود پناه برده و در تنهایی کامل میمیرد، هدایت نیز پس از شکست در آرمانهای انقلابی خود، به گوشه انزوای آپارتمانش در پاریس پناه برده و همانجا به زندگی خود خاتمه میدهد.
این کتاب پس از مرگ نویسندهاش بین عموم مخاطبان محبوب شد؛ اخم و تمسخر واکنشهایی بودند که «مسخ» در زمان حیات «کافکا» دریافت کرد. البته ناگفته نماند که قشر سطح بالاتری از عامه مردم در آن زمان کار «کافکا» را تحسین کردند. «کارل استرنهایم» در سال 1915 جایزه نقدی «تئودور فونتان» خود را به «کافکا» هدیه کرد. این کار شبیه به این بود که برنده جایزه «من بوکر»، جایزه 50 هزار پوندی خود را به یکی از رقیبانش اعطا کند چون اعتقاد داشته اثر او بهتر بوده است.
فرانتس کافکا در 3 ژوییهی 1883 در پراگ به دنیا آمد و در 11 ژوئن 1924 در گذشت و در گورستانی در پراگ به خاک سپرده شد. کافکا با وجود اینکه به زبان چک مسلط بود ولی تمامی نوشتههای خود را به زبان آلمانی مینوشت، از جمله داستان مسخ که به زبان آلمانی نگاشته شده است.
نوشتههای کافکا تا پیش از مرگش توجه چندانی را به خود جلب نکرد. کافکا به دوست صمیمی خود ماکس برود گفته بود که بعد از مرگش همهی نوشتههایش را نابود کند، اما ماکس چنین نکرد و تمام تلاش خود را در جهت چاپ نوشتههای کافکا که در اختیارش بود انجام داد. کافکا بعد از انتشار این آثار مورد توجه و تحسین مردم و منتقدان قرار گرفت.